شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۴:۱۷

در میان صحبت‌های جوانان، بسیاری از ترس بی‌پولی خود می‌گویند که از همان لحظه واریز حقوق، با دغدغه مالی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. نیروی جوان یک شرکت خصوصی که دختری با چند سال سابقه کار است، از این روزهای خود می‌گوید که به‌ دلیل شرایط مالی، بسیاری از خواسته‌هایش را نمی‌تواند برآورده کند؛ از پس‌انداز برای خرید یک ماشین تیبا تا برنامه‌ریزی برای سفر به ترکیه.

آرزوهای لگدمال شده جوانان زیر بار فقر

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، هر روز فقیرتر می‌شوند و آرزوهایشان دست‌نیافتنی‌تر. گروه بزرگی از آنها خودشان را فرورفته در میان فقرا می‌دانند، درحالی‌که دو، سه شغل دارند، صبح تا شب در حال تلاش هستند، درس‌خوانده‌اند و تا همین چند سال پیش، سفر و سرگرمی و خرید و ... جزء سرگرمی‌هایشان بود. حالا از طبقه‌شان فاصله گرفته‌اند؛ متوسط‌های فقیری شده‌اند که هر روز زندگی‌شان کیفیت قبلی را از دست می‌دهد و وارد لایه دیگری از وضعیت اقتصادی می‌شوند، آنجا که خیلی از توانایی‌های اقتصادی‌شان را از دست داده‌اند. جوانان طبقه متوسط، بیشتر آرزوهای خود را دست‌نیافتنی می‌دانند.

اغلب شاهد فرورفتن در طبقات اقتصادی پایین‌تر هستند. آنها با تحصیلات و درآمدهای معمول جامعه، از خواسته‌ها و برنامه‌هایی می‌گویند که شاید تا سال قبل امکان رسیدن به آن را داشتند، اما حالا  تبدیل به رؤیا شده است؛ از خرید خودروی دست‌دوم تا سفر به کشورهای اطراف و خرید خانه با وام‌های بانکی که هر کدام نگرانی و اضطراب روزمره آنها را بیشتر می‌کند.

تفریح‌ها محدودتر شده

در میان صحبت‌های جوانان، بسیاری از ترس بی‌پولی خود می‌گویند که از همان لحظه واریز حقوق، با دغدغه مالی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. نیروی جوان یک شرکت خصوصی که دختری با چند سال سابقه کار است، از این روزهای خود می‌گوید که به‌ دلیل شرایط مالی، بسیاری از خواسته‌هایش را نمی‌تواند برآورده کند؛ از پس‌انداز برای خرید یک ماشین تیبا تا برنامه‌ریزی برای سفر به ترکیه.

او توضیح می‌دهد: «وقتی به زندگی چهار سال گذشته‌ام نگاه می‌کنم، تعداد تفریح و میزان هزینه‌هایم خیلی متفاوت شده است. یادم است که یک زمان بیشتر روزهای هفته با دوستان یا خانواده‌ام به رستوران می‌رفتیم ولی الان شاید به ماهی یک ‌بار رسیده باشد که همان هم آن‌قدر گران می‌شود که در آخر تصمیم می‌گیرم تا ماه بعد بیرون غذا نخورم. یک موضوع دیگر که خیلی برایم واضح شده، رسیدگی‌های روزانه به پوستم است. من همیشه لوازم بهداشتی باکیفیت برای پوستم می‌خریدم، اما حالا با هفتگی گران‌شدن محصولات توانایی خرید محصولات با کیفیت پایین‌تر را هم ندارم. درآمدم از چهار سال قبل که مثلا پنج میلیون تومان بود، الان به ۳۰ میلیون رسیده، ولی جیبم هم به همان اندازه خالی‌تر شده است. تازه مجردم و مثل متأهل‌ها هزینه خیلی چیزها را نمی‌دهم ولی به شکل واضح برای امرار معاش در طول ماه با مشکل مواجه شده‌ام. شرایط دوستانم هم همین است. نهایت تفریح‌مان همین شده که ماهی چند بار در خانه همدیگر قرار بگذاریم و بساط کافه و رستوران را جمع کرده‌ایم».

رؤیای سفر

مرد جوان، مغازه کتاب‌فروشی در یکی از محلات تهران دارد و چند سالی است کارش را شروع کرده. او  می‌گوید: «درآمد کلی‌ام در سال قبل، با در نظر گرفتن هزینه فروشنده و چک‌هایی که هر ماه باید پاس کنم، چیزی حدود ۳۰ میلیون می‌شد. اما امسال درآمدم بیشتر شده و حدود ماهی ۵۰ میلیون شده است، با این‌حال به همان اندازه خرج زندگی بیشتر شده و هر ماه برای هزینه‌های خانه و زندگی شخصی، پول کمتری دارم. در اوج جوانی مدام به فکر مشکلات مالی هستم، نه تفریحی دارم و نه حتی دلخوشی. هرچه پس‌انداز می‌کنیم با یک اتفاق کوچک، ارزشش کم می‌شود و این مسئله ترسم از آینده را بیشتر می‌کند. مثلا سال قبل که ازدواج کردم قرار بود با همسرم ماه‌عسل به هند برویم. هدیه‌های عروسی را جمع کردیم اما به دلیل اینکه هر روز اتفاقات جدیدتری می‌افتد، مدام سفرمان عقب افتاد و حالا با اینکه درآمد هر دو ما بیشتر شده، اما یک سفر به ترکیه هم نمی‌توانیم برویم. خودمان را نگاه می‌کنیم که هر کدام دوشغله شدیم و تمام طول روز فقط درگیر کاریم. تقریبا همه مثل ما هستند، یعنی  در همان نقطه اول».

حذف رستوران و کافه

زوج جوانی که حدود دو سال قبل ازدواج کردند و هر دو شاغل‌ هستند نیز از وضعیت زندگی‌شان می‌گویند: «صبح تا شب فقط کار می‌کنیم و نمی‌فهمیم درآمدمان چطور خرج می‌شود. واقعیت این است که تفریح خاصی جز رستوران رفتن و غذا خوردن برای ما وجود نداشت که در همین چند ماه گذشته همین برنامه را هم حذف کردیم. تنها یک سفر به کیش داشتیم که آن هم وقتی برگشتیم تا آخر ماه با چندرغاز داخل حساب‌مان سر کردیم چون هزینه سفر زیاد شده بود. اوایل ازدواج وقتی برای خرید خانه به فروشگاه زنجیره‌ای می‌رفتیم خوراکی‌های مختلف و حتی غیرضروری برمی‌داشتیم ولی خرید الان فقط ضروریات را می‌خریم. دیگر تنقلات خارجی و کمی گران کلا از سبد خرید ما حذف شده است. مثلا قهوه‌ای که من هر ماه می‌خریدم در یک سال گذشته قیمتش چند برابر شده، برای همین سعی می‌کنم در طول روز قهوه کمتری بخورم. اینها ابتدایی‌ترین نیازهای طول روز ماست که تبدیل به دغدغه شده است».

جیب تنگ‌تر و کار بیشتر

جوانی است که در سال‌های کاری خود، مرتب با ارتقای جایگاه شغلی روبه‌رو بوده و حالا در بخش سرمایه انسانی یکی از شرکت‌های معروف لبنیات کار می‌کند. این دختر جوان توضیح می‌دهد: «سال قبل درآمدم حدود ۱۷ میلیون بود و امسال به ۲۵ میلیون رسیده است. بااین‌حال احساس می‌کنم هرچه می‌دوم به جایی نمی‌رسم. به دلیل این افزایش حقوق کارم کمی بیشتر شده ولی جیبم هم به همان نسبت خالی‌تر است. شرایط زندگی‌ام را با سال قبل مقایسه می‌کنم می‌بینم مثلا کلاس زبان و باشگاه ورزشی می‌رفتم، چند شب در ماه با دوستانم کافه و رستوران می‌رفتم ولی باز شرایط اقتصادی‌ام بهتر از حالا بود. الان نه کلاس خاصی ثبت‌نام کرده‌ام و نه مثل سال قبل با دوستانم بیرون می‌روم ولی زندگی سخت‌تر شده است. راستش بیشتر از آنکه شرایط مالی به من فشار بیاورد ترس از بی‌پولی آخر ماه آزرده‌ام می‌کند. برای همین از همان ابتدای ماه حواسم هست که هزینه اضافی برای خودم نتراشم که آخر ماه با بی‌پولی مواجه نشوم. وقتی با دوستانم به رستوران یا کافه می‌روم حواسم جمع است که چیز گرانی سفارش ندهم. راستش ترس از بی‌پولی واقعا برایم آزاردهنده شده است. ترس بی‌موردی هم نیست؛ زیرا همین الان اگر گوشی همراه یا لپ‌تاپم خراب شود به معنای واقعی فقیر می‌شوم چون درآمد فقط برای گذران ماه است و با شرایط اقتصادی حالا دیگر جایی برای پس‌انداز و این مسائل باقی نمی‌ماند».

حقوق بیشتر، کیفیت پایین‌تر

با شدت‌گرفتن تورم و تغییرات هفتگی و گاهی روزانه قیمت‌ها، برنامه‌ریزی روزمره بسیاری از مردم تغییر کرده است. در گفت‌وگو با بسیاری از جوانان، عمده تغییرات روی تفریح‌های جزئی آنها دیده می‌شود که در ابتدای فهرست حذفی‌هاست. مثل شرایط معلم جوانی که علاقه زیادی به سفر دارد و بیشتر مناطق کشور هم سفر کرده است، اما حالا می‌گوید: «تا سال قبل، بیش از هفت بار فقط به ترکیه سفر کردم که البته خانواده هم بخشی از هزینه‌ها را پرداخت می‌کرد. سفر را دوست دارم و هر زمان خالی که پیدا کنم با جمعی از دوستانم به سفر می‌روم. البته برادرم هم در کشور آلمان زندگی می‌کند و هرازگاهی برای دیدن او به کشورهای اطراف می‌رفتم و او هم می‌آمد تا یکدیگر را ببینیم ولی در چند ماه اخیر هرچه پایین و بالا کردم دیدم نمی‌توانم حتی به ترکیه بروم. در حالی که من عموما با کمترین هزینه، سفر می‌کنم. از طرفی، چند سالی با دوستانم در منطقه پردیس خانه اجاره کرده بودیم و شریکی اجاره را پرداخت می‌کردیم ولی امسال با پایان قرارداد، دیدیم از پس این اجاره‌ها برنمی‌آییم. در حالی که سال جدید درآمد همه ما بیشتر از سال قبل شده است ولی به ‌نظر این افزایش حقوق ارتباطی به افزایش کیفیت زندگی ما ندارد».

اضطراب مزمن، تهدید جامعه

بیشتر جوان‌های طبقه متوسط که عمدتا مشغول به کارند و سطح مقبولی از تحصیلات را دارند، در ترس همیشگی از بی‌پولی قرار دارند. این نگرانی، حتی در مواقعی که درآمد معمولی هم دارند، همراه‌شان است. بااین‌حال دچار اضطراب‌هایی می‌شوند که تمام روزمره آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. ناصر قاسم‌زاده، روان‌شناس و مدیرعامل انجمن حمایت از سلامت و بهداشت روان جامعه است.

او با اشاره به اثرات مستقیم بحران‌های اقتصادی بر سلامت روان، به‌ویژه در میان جوانان، تأکید می‌کند که امنیت اقتصادی یکی از پایه‌های اساسی سلامت روان فردی و اجتماعی است. او معتقد است وقتی یک فرد به سن قانونی می‌رسد و وارد جامعه می‌شود، نیاز به حداقلی از امنیت اقتصادی دارد تا بتواند تعادل روانی، انگیزش، رضایت از زندگی و حتی روابط بین‌فردی خود را حفظ کند.

او در گفت‌وگو یی با عنوان‌کردن تجربه‌های بالینی و مشاهده‌های میدانی خود در دانشگاه و مراکز مشاوره می‌گوید که بسیاری از جوانان به دلیل ناتوانی در تأمین مالی، از تصمیماتی مثل ازدواج یا فرزندآوری صرف‌نظر می‌کنند و می‌گوید: «یکی از دلایل کاهش نرخ باروری، نگرانی‌های مالی و نبود امنیت اقتصادی است. افراد حتی در سال‌های دوم و سوم زندگی مشترک‌ به این نتیجه می‌رسند که امکان فرزندآوری ندارند، چون شرایط زندگی‌شان اجازه نمی‌دهد». قاسم‌زاده معتقد است فشارهای اقتصادی نه‌تنها انتخاب‌های فردی، بلکه روان جمعی نسل جوان را دچار اختلال کرده است و توضیح می‌دهد: «جوان امروز وقتی خودش را با همتایانی در کشورهای اطراف مقایسه می‌کند که حتی با مشاغل ساده‌تری توانسته‌اند به حداقلی از رفاه برسند، دچار احساس ناکامی و سرخوردگی می‌شود. این احساس شکست، امید به زندگی را  کاهش می‌دهد».

او با تأکید بر مفهوم سلامت اجتماعی که طبق تعاریف سازمان جهانی بهداشت از وظایف دولت‌هاست، می‌گوید دولت‌ها موظف‌اند در سه حوزه کلیدی یعنی امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی و تأمین اجتماعی شرایطی فراهم کنند که فرد بتواند در صورت بروز بحران‌هایی مثل بیماری، بیکاری یا پیری، از یک پشتوانه حداقلی برخوردار باشد. در ادامه، او به تجربه زیسته بسیاری از کارمندان، معلمان و پرستاران اشاره می‌کند که ناچارند بعد از ساعت کاری برای تأمین هزینه‌های زندگی، به مشاغلی مانند رانندگی در تاکسی‌های اینترنتی بپردازند و اضافه می‌کند: «ما یک نیروی مولد فرهنگی را به‌جای اینکه برای تربیت نسل آینده آماده کنیم، در استرس و خستگی مداوم نگه می‌داریم. وقتی معلم یا پرستار ما مجبور است شب‌ها رانندگی کند، چطور می‌تواند فردا صبح با انرژی و خلاقیت وارد کلاس یا بیمارستان شود؟».

همچنین به مسئله فروپاشی اعتماد اجتماعی به واسطه نابرابری اقتصادی اشاره می‌کند و می‌گوید: «وقتی یک جوان می‌بیند که در اطرافیانش هیچ‌کس توانایی پس‌انداز یا برنامه‌ریزی بلندمدت ندارد، این نگاه در ذهنش نهادینه می‌شود که پیشرفت و امنیت، دست‌نیافتنی است». قاسم‌زاده تأکید می‌کند که بدون اصلاحات ساختاری در اقتصاد، نمی‌توان انتظار بهبود در شاخص‌های سلامت روان و امید به زندگی داشت: «جوانی که دائم نگرانی دخل و خرج ماهانه دارد، نمی‌تواند برای آینده برنامه‌ریزی کند. این اضطراب مزمن، فقط مختص فرد نیست، بلکه آینده کل جامعه را تهدید می‌کند».

نابرابری ساختاریافته

حسین راغفر، اقتصاددان و استاد دانشگاه است. موضوعات مطرح‌شده از سوی جوانان قشر متوسط، موضوعی است که او مطرح می‌کند. او می‌گوید، آنچه امروز قشر جوان طبقه متوسط با آن مواجه است، نه صرفا مسئله درآمد، بلکه شکلی از نابرابری ساختاریافته و بی‌توجهی نظام‌مند حاکمیت به نیازها و حقوق اساسی شهروندان است. به باور او، جوانانی که امروز با مشکلات معیشتی، بیکاری، ناتوانی در تأمین مسکن و محرومیت از آموزش و خدمات سلامت روبه‌رو هستند، عملا بار ناکارآمدی یک ساختار اقتصادی معیوب را بر دوش می‌کشند. راغفر با اشاره به افزایش افسارگسیخته قیمت‌ها، که نمونه آن جهش ۶۰ تا ۷۰‌درصدی قیمت خودروها از سوی مونتاژکاران در آذرماه گذشته است، این وضعیت را حاصل بی‌ثباتی بازار و فقدان کنترل دولت می‌داند.

گفته او، درحالی‌که قیمت کالاها و خدمات روزبه‌روز افزایش می‌یابد، درآمد طبقه متوسط، که عمدتا حقوق‌بگیرند، متناسب با این رشد بالا نمی‌رود. این گروه امکان جبران تورم از طریق افزایش نرخ خدمات یا فروش کالا را ندارند، بنابراین در معرض فشار مستمر و فرساینده اقتصادی قرار گرفته‌اند. او معتقد است وضعیت وخیم طبقه متوسط فقط بخشی از بحران است؛ زیرا گروه‌های فرودست با چالش‌های بسیار شدیدتری روبه‌رو هستند.

او توضیح می‌دهد: «طبق آمار رسمی، ۲۶ درصد از جوانان ۱۵ تا ۲۵‌ساله نه در حال تحصیل‌اند، نه شغلی دارند و نه مهارتی آموخته‌اند». در چنین شرایطی، به گفته راغفر، جامعه با افزایش آسیب‌های اجتماعی از جمله خشونت، خفت‌گیری و قتل‌های ناشی از سرقت مواجه است که نمونه‌های آن بسیارند. راغفر این خشونت‌های فردی را نشانه‌ای از خشم انباشته‌شده جوانانی می‌داند که در جامعه‌ای مملو از تضادهای طبقاتی زندگی می‌کنند: «این جوانان، با خشم و عصبانیت به نظام تصمیم‌گیری کشور نگاه می‌کنند، چون آن را مقصر اصلی ناکامی‌های خود می‌دانند و تا حدود زیادی هم حق دارند». یکی از دغدغه‌های مهمی که این اقتصاددان به آن اشاره می‌کند، از بین رفتن حساسیت سیاسی و اجتماعی در میان نسل جوان طبقه متوسط است. به باور او، این طبقه که زمانی نقش پررنگی در مطالبات عمومی و مشارکت‌های سیاسی داشت، امروز به‌ واسطه فشارهای اقتصادی و احساس بی‌تأثیری از فرایندهای تصمیم‌گیری، به‌ نوعی سیاست‌زدایی شده است. راغفر می‌گوید: «امروز طبقات متوسط و پایین، هیچ دغدغه‌ای درباره مسائل ملی ندارند.

علتش هم روشن است: آنها هیچ نشانه‌ای از دغدغه‌مندی حاکمیت درباره خود نمی‌بینند». او با اشاره به وعده‌های انتخاباتی رئیس‌جمهور شامل ریشه‌کنی گرسنگی، آموزش همگانی و سلامت همگانی، یادآوری می‌کند که این وعده‌ها برگرفته از قانون اساسی‌اند که نه‌تنها محقق نشده‌اند، بلکه بی‌عملی در برابرشان اعتماد عمومی را فرسوده و احساس بی‌پناهی را در میان نسل جوان تشدید کرده است. به گفته او، این بی‌تفاوتی حاکمیت، به شکل مستقیم و روزمره، اضطراب جوانان و خانواده‌های‌شان را افزایش داده است؛ به‌ویژه در حوزه‌هایی مثل ازدواج، مسکن، اشتغال و آینده‌نگری. در بخش دیگری از گفت‌وگو، راغفر مسکن را یکی از مهم‌ترین شاخص‌های فروپاشی امید در میان جوانان می‌داند: «جوانان امروز طبقه متوسط، دیگر نه‌تنها قدرت خرید مسکن ندارند، بلکه حتی رؤیای خانه‌دارشدن هم برای‌شان دور از ذهن شده است. این وضعیت در کنار شغل‌های بی‌ثبات، نبود امنیت اقتصادی‌ و فشارهای تورمی، نسلی را شکل داده که نه برای امروز برنامه دارد، نه برای آینده افقی روشن می‌بیند».

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha